روب روز دوم عملیات از راه رسید. حاجی مقر فرماندهیاش را آورده بود وسط هور تا هر چه بیشتر به خط مقدم نزدیک باشد. آن جلو توی خط کار گره خورده بود. حاجی شده بود مثل اسفند روی آتش. توی مقر فرماندهی بالا و پایین میرفت و پشت بیسیم نیروهای توی خط را صدا میزد. میگفت نمیدونم چرا بچهها به بن بست خوردن؟! دشمن تانکهایش را جلو آورده بود. باید خودش میرفت توی خط و همه چیز را از نزدیک میدید تا بتواند برای ادامه عملیات طرحی بریزد.

ارسال با باربری
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
ارسال از طریق پست
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.